حکایت زیبای پرنده کور

خواندنیداستان و حکایات

- 97/10/23
حکایت زیبای پرنده کورانس بن مالک می گوید: همراه پیامبر صلی الله علیه و آله به بیابان رفتیم. پرنده ای در آنجا دیدیم که آواز مخصوص از آن شنیده می شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود: آیا می دانی این پرنده چه می گوید؟!
عرض کردم: خدا و رسولش آگاه تر است.
فرمود: می گوید:
خداوندا! نور چشمم را از من گرفتی و مرا کور آفریدی، روزی مرا برسان که من گرسنه ام.
ناگهان دیدم پرنده دیگری که ملخ بود، پرواز کنان آمد و در دهان او نشست و آن پرنده کور ملخ را بلعید.
در این هنگام آواز پرنده بلند شد، پیامبر به من فرمود: آیا می دانی این پرنده چه می گوید؟!
عرض کردم: خدا و رسولش آگاه تر است. فرمود:می گوید:
حمد و سپاس خداوندی که یادآورنده اش را فراموش نمی کند.
و به نقل دیگر فرمود:
من توکل علی الله کفاه
کسی که به خدا توکل کند، خدا او را کافی است.
advertising