روایتی در رابطه با قضاوت الهی در زمان حضرت داوود

خواندنیاحادیث و روایات

- 98/01/11
روایتی در رابطه با قضاوت الهی در زمان حضرت داوودابو حمزه از امام باقر(ع) نقل كرده كه ايشان فرمود: داوود(ع) از خداوند تقاضا كرد كه يكى از داورى هاى جهان آخرت را به وى نشان دهد. خطاب آمد: اى داوود! اين موضوع را من به احدى از بندگانم نشان نمى دهم و نبايد كسى غير از من به آنها آگاه باشد. اين ، باعث انصراف داوود نشد و [بار ديگر] از خداوند تقاضا كرد يكى از قضاوت هاى جهان آخرت را به وى نشان دهد .
جبرئيل نازل شد و به داوود گفت:
اى داوود! تو از خداوند چيزى را خواسته اى كه تاكنون هيچ پيامبرى درخواست نكرده. اى داوود ! آنچه تو خواسته اى احدى از بندگان خدا بر آن آگاهى ندارد . و نبايد كسى غير از خداوند بر اساس آنان حكم كند . ولى خداوند خواسته تو را اجابت كرد و آنچه را كه خواسته بودى ، به تو عنايت كرده است. اى داوود! فردا صبح دو نفر به نزد تو مى آيند . داورى در بين آن به سان داورى آخرت خواهد بود .
گفت: هنگامى كه صبح شد و داوود در مجلس قضاوت نشست، پيرمردى از در وارد شد و جوانى را مى كشيد و در دست آن جوان ، يك خوشه انگور بود. پيرمرد به داوود گفت: اى پيامبر خدا! اين جوان ، داخل تاكستان من شده و انگورهاى مرا خراب كرده و بدون اجازه من از آن خورده واين خوشه انگور را بدون اجازه من برداشته است.
داوود(ع) رو به جوان كرد و گفت: در مقابل ادّعاى اين پيرمرد چه مى گويى؟ جوان اقرار كرد كه اين كار را كرده است.
در همان هنگام ، خداوند به داوود وحى فرمود: اى داوود! اگر من يكى از داورى هاى آخرت را براى تو كشف كنم و تو به واسطه آن ، ميان پيرمرد و جوان داورى كنى، هم خودت نمى توانى آن داورى را تحمّل كنى و هم قومت آن را قبول نمى كنند.
اى داوود! اين پيرمرد شاكى، مدّتى قبل به بستان پدر اين جوان تجاوز كرد و پدرش را در همان باغ كشت و بستان پدر او را غصب كرد و چهل هزار درهم پول از او برداشت و او را در كنار همان بستان دفن نمود. پس شمشير به دست اين جوان بده و به او امر كن گردن اين پيرمرد را بزند و بعد برود فلان محل ، باغ را بكند و مالش را هم از آن جا در بياورد.
امام(ع) فرمود: داوود از اين وحى به وحشت افتاد. علما و ياران خود را دور هم جمع كرد و وحى خداوند را به آنان گفت و قضاوت را هم طبق دستور خداوند ، انجام داد.
advertising