آیا تا به حال شبهه ای به قرآن وارد شده که کسی جواب آن را نداند
سبک زندگی › دین و زندگی
- 97/08/25
بعضی مواقع شاهدیم که شبهه هایی مطرح میشود که مبنای آن مقایسه کار خداوند با احساسات فردی است. مثلاً ممکن است کسی ادعا کند معاذالله خدایی که غضب کند و مردم را بسوزاند، قابل پرستش نیست. واضحا درباره فعل خدا نباید با احساسات انسانی حکم کرد. غضب خدا را با غضب آدم ها مقایسه کردن اصلاً بی معنی است. چنین شبهه هایی را هم نمیتوان در یک جمع علمی مطرح کرد. تنها جایی که بتوان دلیلی بر رد ادعای قرآن آورد، میشود اشکال کرد و جواب خواست.
یکی از معانی دومین آیه سوره بقره این است که شک علمی در آنچه قرآن گفته، امکان ندارد:
ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
با جستجویی که صورت گرفته شده این تعبیر را در ۱۴ جا در قرآن یافته شده است. بیشتر مواردی که تعبیر لاریب فیه در قرآن آمده، مربوط به روز قیامت است. اینکه قرآن شک کردن درباره قیامت را ممکن نمی داند، به این دلیل است که دلایل متقن و محکمی بر لزوم وجود روز قیامت وجود دارد و از نظر کلامی و فلسفی قابل اثبات است. لزوم هدفدار بودن نظام هستی و بنابراین وجود روز حساب، در ضمیر ناخودآگاه و یا خودآگاه ما ثبت شده است. هر کسی که منکر چنین چیزی بشود، باید به خود رجوع کند تا ببیند آیا اگر مورد ظلم قرار بگیرد برایش با اینکه مورد لطف قرار بگیرد، مساوی است؟ قطعاً چنین نیست. اگر قرار بود حساب و کتابی در عالم نباشد، ظلم را نمی شد ظلم دانست تا بشود از آن ناراحت شد.
آیه دوم سوره بقره ادعایی جامع تر دارد و هیچ یک از مطالبی که در قرآن آمده را قابل تشکیک نمی داند. این ادعا هم قابل اثبات است. ارائه دلیل با دو نوع ابزار ممکن است رخ دهد: یا ابزار فلسفی و کلامی و یا ابزار علم تجریی و مشاهدات. در فلسفه به ندرت میشود قضیه ای را پیدا کرد که بدیهی فرض شود و آنرا به عنوان مقدمه بحث قرار دهیم. بنابراین تنها در موارد خیلی محدودی است که فلسفه، بدون مقدمه قرار دادن وحی، می تواند حکم قطعی و غیر قابل خدشه کند. حالا اگر بخواهیم در بحث های فلسفی وحی را مقدمه قرار دهیم و بعد تعارضی را بین دو مطلب وحیانی نشان دهیم، در نهایت چارهای جز این نداریم که اقرار کنیم مفهومی که ما از آن مطلب وحیانی برداشت کردیم با اصل خود وحی فرق دارد و اگر به تعارض رسیدیم، باید درک خود را از وحی بهبود بدهیم. بنابراین ابزار فلسفی راه خوبی برای ایراد شبهه در قرآن نیست و تاریخ هم گواه بر این مطلب است.
تنها ابزاری که باقی می ماند ابزار علم تجربی و مشاهده است. حال باید ببینیم در چه مواردی میشود از این ابزار استفاده کرد. آنچه که در قرآن آمده را میشود به دو دسته تقسیم کرد:
دسته اول:
آنچه که درباره روز قیامت و عوالم مافوق و عرش گفته شده، کلاً از دسترس مشاهده بشر خارج است. وقتی بشر خود را محدود به علم تجربی کند، که در آن باید همه چیز را با ابزار مشاهده و تجربه بسنجد، چطور می تواند درباره صحت و سقم حوادثی که هنوز رخ نداده و یا درباره وجود عوالم دیگر اظهار نظر کند. جایی که دلیل تجربی قابل ارائه نیست، نه میشود چیزی را نفی کرد و نه در آن شک علمی کرد. تنها کاری که برای اهل علم تجربی مجاز است، این است که سکوت کنند و این مطلب را از نظر علم خود غیر قابل بررسی بدانند.
ادعای قرآن این است که وحی الهی است و تنها کاری که میشود کرد این است که درباره وحی بودن آن تشکیک کنند. راه عملی این تشکیک هم این است که نشان دهند که بشر هم می تواند کتابی در حد قرآن بنویسد. یعنی باید کتابی نوشته شود که هم از نظر علمی نشود در آن خدشه کرد و هم مورد استقبال عموم قرار گیرد و هم کهنه نشود. ادعای دشمنان اسلام این است که همه کسانی که می توانستند چنین کتابی را بنویسند، توسط مسلمین اعدام می شدند. اما ۱۴ قرن زمان زیادی است و دنیا هم جای بزرگی است و اگر کسی می توانست این کار را بکند، کرده بود. عجالتاً تا به حال چنین اتفاقی نیافتاده است.
دسته دوم:
مطالبی است که قرآن درباره طبیعت، مانند زمین و خورشید و ماه و ابر و امثالهم گفته است. در ۱۴ قرنی که از نزول قرآن می گذرد، هنوز کسی نکتهای علمی در قرآن نیافته که بشود با علم تجربی غلط بودن آنرا ثابت کرد. البته همیشه عادت بشر این بوده که باورهای علمی خود را در تفسیر مطالب قرآنی وارد کند. به همین دلیل بعضا در دوره هایی تفسیرهای خرافی از قرآن شده است و با گذر زمان و رفع شدن آن خرافات، مشخص شده که آنچه که قرآن گفته ربطی به خرافات مردم نداشته است.
اما نکته مهم تر این است که حتی اگر قرآن ادعایی درباره حقیقت یک پدیده مادی کرده بود که با مشاهدات بشر همخوانی نداشت، باز هم از نظر علم تجربی نمی شود حکم غلط بودن قرآن را صادر کرد. دلیل این مطلب این است که تنها ابزار علم تجربی مشاهده و تجربه است. علم تجربی هیچوقت ادعا نکرده که با این ابزار می تواند درباره حقیقت و ملکوت یک شیء حکم کند. بلکه فقط تجربیات خود را می تواند بیان کند.
در دنیای علم این اتفاق زیاد میافتد که مشاهدات علمی تحت تأثیر عواملی، می تواند با آنچه که در عالم واقع است متفاوت باشد. مثلاً هنگام محاسبه محل ستارگان خیلی دور، می دانیم که نوری که از آنها به ما می رسد تحت تأثیر جرم اجرام سماوی منحرف شده و آنها را در محلی غیر از آنچه که واقعاً قرار دارند می بینیم. یا اینکه نور آنها مربوط به میلیاردها سال پیش است و در حال حاضر شاید اصلاً آن ستارهها از بین رفته باشند و وضعیت جهان طور دیگری غیر از آنچه می بینیم باشد. اگر به فرض قرآن ادعا کرده بود که ستاره شعرای یمانی وجود ندارد و ما با چشمان خود بتوانیم آنرا ببینیم، نمیتوانیم ادعای قرآن را رد کنیم. به این دلیل که برای ما واضح است که نوری که از آن ستاره به ما می رسد، سال ها در راه بوده و زمانی که قرآن درباره آن حرف زده ممکن است این ستاره از بین رفته باشد.
فرض کنید به فرض محال که قرآن ادعا کرده بود که زمین حقیقتاً صاف است و مشاهدات بشر نشان می دهد که زمین کروی است. حتی در چنین مواردی نمی شود حکم کرد که بین این دو تعارض وجود دارد. چون یکی درباره مشاهده حرف میزند و دیگری درباره حقیقت و ملکوت یک پدیده. همان طور که در مثال فوق بیان کردم مشاهده ما م یتواند با آنچه که واقعاً در دنیای خارج وجود دارد متفاوت باشد.
تنها جایی میشود بین علم تجربی و مطالب قرآنی تعارض پیدا کرد که قرآن درباره مشاهده چیزی قابل مشاهده حرف زده باشد که با مشاهدات ما همسان نباشد. مثلاً قرآن وقوع یک حادثه، مثل عبور یک ستاره دنبالهدار در سال مشخصی، را پیشبینی کرده باشد و این اتفاق نیافتد. این اتفاق تقریباً هر ساله میافتد که بعضی رهبران فرقه های مذهبی مختلف در دنیا ادعا می کنند که در یک روز مشخص قیامت برپا میشود و عدهای را نگران می کنند. آن روز میآید و میرود و هیچ اتفاقی هم نمی افتد. اما در قرآن از این قبیل ادعاها به هیچ وجه نمی شود پیدا کرد. قرآن به تعمد از ذکر جزئیات بیارزش خودداری می کند تا ذهن مخاطب را از توجه به مطالب اصلی منحرف نکند. روش قرآن این است که جائی که لازم نیست، عدد و رقم و تاریخ را ذکر نکند. بنابراین موارد معدودی را می شود در قرآن پیدا کرد که از چیزی قابل مشاهده صحبت شده که با مشاهده قابل راستی آزمایی باشد.