رمان عاشقانه احتمال عشق در نگاه اول اثر جنیفر ای اسمیت

خواندنیکتاب و رمان

- 98/03/06
رمان عاشقانه احتمال عشق در نگاه اول اثر جنیفر ای اسمیت

نویسنده رمان احتمال عشق در نگاه اول


کتاب احتمال عشق در نگاه اول اثر جنیفر ای. اسمیت، کتابی است درباره‌ عشق، سرنوشت و امید، دوری و بخشش. همچنین، کتابی درباره‌ پیامدهای هر عمل؛ این‌که چطور یک اتفاق کوچک مانند از دست دادن پرواز، بابت ۴ دقیقه تأخیر، می‌تواند زندگی شما را متحول کند. یکی از جذابیت های این کتاب، مقدمه اختصاصی نویسنده برای خواننده ایرانی است. در قسمتی از این مقدمه، جنیفر ای اسمیت چنین نوشته است:
((خوانندگان عزیز
نمی‌توانم شدت هیجانم را از اینکه قرار است این کتاب – که در قلبم جا دارد – در ایران به چاپ برسد، بیان کنم.
کتاب « احتمال عشق در نگاه اول » کتابی است درباره‌ی عشق، سرنوشت و امید. کتابی درباره‌ی دوری و بخشش. همچنین، کتابی درباره‌ی پیامدهای هر عمل؛ اینکه چطور یک اتفاق کوچک – از دست دادن پرواز، بابت ۴دقیقه تأخیر – می‌تواند زندگی شما را متحول کند. موضوعی در خور توجه؛ چرا که این داستان – که هرگز تصور نمی‌کردم راهش را به سمت آدم‌های زیادی باز کند – زندگی مرا نیز متحول کرد…))

خلاصه رمان احتمال عشق در نگاه اول


هدلی، دختری نوجوان است که پدر و مادرش به تازگی از هم جدا شده اند، اتفاق بدتری که برای هدلی رخ می دهد و او را لبریز از خشم و کینه و نفرت می کند دعوت نامه ای از سوی پدرش است که او را برای عروسی خود به لندن دعوت کرده است. پدر هدلی استاد ادبیات است. او برای تدریس به دانشگاه آکسفورد دعوت می شود و همین موضوع باعث از هم پاشیدن زندگی خانوادگی آنها می شود، زندگی هدلی دچار تغییر و دگرگونی شده و تمامی خاطرات خوبی که از در کنار هم بودن خانواده اش داشته نابود شده است. حالا او به جشن عروسی پدرش دعوت شده، بیزاری و تنفر حسی است که تمامی وجود او را از این اتفاق فرا گرفته است.
اما خیلی طول نمی کشد که هدلی خود به عشقی عجیب و باور نکردنی دچار می شود. اولیور کسی است که تمامی نگرانی ها هدلی حتی ازدواج مجدد پدرش را کنار می زند. اما هدلی و اولیور طولی نمی کشد که مجبور می شوند بدون هیچ راه ارتباطی دور از هم باشند. اما هدلی حتی یک لحظه هم نمی تواند به اولیور فکر نکند و این همان عشق است.عشقی بی حد که هدلی را مجبور می کند دست از قضاوت پدر بردارد و...

قسمتی از رمان احتمال عشق در نگاه اول


اولیور مى خندد و بعد سرش را پایین مى آورد تا دهانش به گوش هدلى نزدیک تر شود. “مى دونستى افرادى که توى فرودگاه ها با هم آشنا مى شن، به نسبت افرادى که توى هر جاى دیگه با هم آشنا مى شن، هفتاد و دو درصد بیشتر ممکنه که عاشق هم بشن؟”
هدلى سرش را روى شانه ى او مى گذارد و مى گوید: “تو خیلى بامزه اى! تا به حال کسى این رو بهت گفته؟”
اولیور خنده کنان مى گوید: “بله، خودِ تو. امروز هزاربار همین رو گفتى.”
هدلى به ساعت دور طلایى آن طرف سالن نگاهى مى اندازد و مى گوید: “خب، امروز دیگه داره تموم میشه. فقط چهار دقیقه مونده. ساعت ١١:۵۶ دقیقه ست.”
“یعنى اینکه ما بیست و چهار ساعت پیش با هم آشنا شدیم.”
“اما انگار خیلى بیشتر از این ها بوده!”
اولیور لبخندى مى زند و مى گوید: “مى دونستى افرادى که ظرف بیست و چهار ساعت، همدیگه رو حداقل سه بار توى سه جاى مختلف دیده باشند، با احتمالِ نود و هشت درصد دوباره همدیگه رو مى بینن؟”
اما این بار هدلى به خودش زحمت نمى دهد که حرف او را اصلاح کند، فقط همین یک بار است که دوست دارد باور کند اولیور درست مى گوید.
advertising